زخمی، عمیقتر از انزوا… پای «حیثیت» در میان است!
بابا چرا حرف منو باور نمی کنید؟ زندگی من تا امروز صبح عادی عادی بود.
پاشو سوالهای من رو جواب هاجر...!!
هاجر آخرین نفری که دیده، تو بودی.. آخرین جایی که اومده اینجا بوده... تو تا گردن تو این ماجرا گیری.
هاجر هزار تا خواستگار داشت... چه اشتباهی کرد که از بین اونا تو رو انتخاب کرد.
ادای مظلوما رو در میاری و زخم خورده ها تو خودت زخمی بابا!
تو نمیدونی من کیام، چه کارایی از دستم برمیاد!
پای امیر به مجلس احمد بلور باز میشود ولی پیدا کردن راز هاجر به این سادگیها نیست…
باز شدن زخمهای قدیمی با رویارویی سعید، همسر سابق هاجر و امیر بعد از مرگ او!
ماجراجویی امیر به پایان میرسد اما این بازی برای امیر گران تمام میشود…
دیدگاهی ثبت نشده!!!